مهرسامهرسا، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره
محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

مهرساگلی

باباته

دیروز که با باباجون و مامان جون رفته بودم بیرون توی ماشین هر ماشینی رو که شبیه ماشین بابام بود می گفتم "باباته". آخه ظهرها که منتظر اومدن بابایی از سر کار هستم باباجون منو بغل میکنه میبره دم در و هر ماشینی که شبیه ماشین بابام داره میاد میگه مهرسا باباته. یه روز دیگه هم که باباجون نون ساندویچی برای خونه خریده بود پرسید این چیه مهرسا منم سریع گفتم "ساندویچ"!! دیشب دوباره احساس کمبود مامانی داشتم و توی تخت خودم نمی خوابیدم فقط کنار مامان و در حالی که سرم رو گذاشته بودم روی سینه مامانی خوابم میبرد و تا منو توی تختم میذاشتن دوباره بیدار می شدم و میومدم پیش مامان. نمیدونم چه جوریه که وقتی روزا مامان خونست تا 9ونیم 10 می خوابم ولی روزای دیگه 7...
22 مهر 1392

بدون عنوان

دیروز با مامان رفتیم بیرون برای پیاده روی و از اونجایی که اعتماد به نفس من ماشااله بالاست به مامان اجازه ندادم که منو از پیاده رویی که اختلاف ارتفاع داشت رد کنه برای همین افتادم و برای اولین بار سر زانوهام زخم شد و خون اومد مامان که خیلی ناراحت شده بود سریع بغلم کرد اورد خونه زخم رو شست، بتادین زد و یک چسب زخم گذاشت روش. امان از این دندونام از هر دو طرف بالا و پایین جای دندونای آسیاب انچنان ورمی کرده که میشه شکل دندونا رو از زیرش حس کرد برای همین شبا کلا بدخواب شدم و در طول شب چندین بار بیدار میشم البته فکر کنم از گرما هم باشه چون دیگه کولر روشن نیست و من مدام پتو رو از روی خودم کنار میزنم مامان میگه تا صبح حداقل دو سه بار گردش 360 درجه ای...
16 مهر 1392

بدون عنوان

سلام مهرسایی راه میره از پنجشنبه شب تاریخ 11-7-92 مهرسا به صورت مستقل و با سرعت زیاد راه میره سلامت باشی عزیزم خیلی خیلی دوست دارم و بهت افتخار میکنم
13 مهر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساگلی می باشد